آموزش اینکه چگونه فرزندتان با ترسهایش کنار بیاید؛ به او کمک میکند تا اعتمادبهنفس و انعطافپذیری را بیاموزد.
اضطراب از رهاشدن و گمشدن، هیولاهای زیر تخت، ترس از تنها خوابیدن. اینها در صدر فهرست ترسهایی هستند که کودکان معمولاً در مهدکودک با آنها دست و پنجه نرم میکنند. ترسهای کودکان میتواند برای والدین ناامیدکننده، ناخوشایند و گیجکننده باشد.
دکتر ورونیکا راگی، پژوهشگر و روانشناس بالینی است که کودکان و نوجوانان مبتلا به اضطراب را در محیطهای خصوصی، مدرسه و بیمارستان از جمله دانشگاه نیویورک و دانشگاه مریلند، کالج پارک، درمان میکند. وی میگوید: آنها از نظر رشد طبیعی هستند. اگر کودک شما از تنها خوابیدن خودداری میکند یا در هنگام ترک مهدکودک اشک میریزد، کارهایی وجود دارد که میتوانید انجام دهید تا به کودکتان کمک کنید در کوتاه مدت با ترسهای خود کنار بیاید و در این فرآیند اعتمادبهنفس و انعطافپذیری را بیاموزید.
برد والدین!
راههای عملی برای کمک به مقابله با ترس از ورود به مهدکودک
آرامش و اعتمادبهنفس خود را حفظ کنید.
راگی میگوید، برای والدین مهم است که اضطراب خود را در هنگام رفتن کودکشان به مهدکودک مدیریت کنند. اگر کودک شما اضطراب جدایی دارد، ممکن است احساس عصبانیت، غم یا اضطراب کنید. و شما احتمالاً ناراحتی خود را به فرزندتان منتقل میکنید. راگی میگوید: «گاهی اوقات والدین بهطور ناخواسته نشانههای غیرکلامی از خود میدهند، چه در حالت چهره و زبان بدنشان باشد، چه در لحن کلامشان.» «حتی کودکان خردسال وقتی والدینشان مضطرب هستند، در دریافت برخی از نشانههای کوچک آن نیز مهارت دارند و این پیام را با خود مرور میکنند که «والد من مضطرب است، موضوع خطرناکی است یا نه؟!»
هر چه والدین بتوانند آرامش و اطمینان بیشتری را در موقعیتهای جدید یا نامطمئن به کودکشان منتقل کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که کودک نیز آن موقعیت را ایمن بپندارد.
خداحافظی را کوتاه و شیرین کنید.
اگر فرزندتان در هنگام ترک شما سختتر به شما میچسبد، تا حد امکان بدون هیچ نمایشی خداحافظی کنید. یک بوسه، یک “دوستت دارم” و یک “روز خوبی داشته باشید، خیلی زود میبینمت” و سپس، ترک محیط. البته این برای کودک زیر سه سال درست نیست، زیرا کودک حس رهاشدگی پیدا میکند لازم است ابتدا جدایی ایمن صورت بگیرد، سپس در مراحل بعدی قابل اجراست. راگی میگوید ممکن است وسوسه شوید که بمانید، شاید فکر میکنید که این ماندن طولانیتر جدایی را تسهیل میکند، اما این میتواند اضطرابی را که فرزندتان در مورد جداشدن از شما احساس میکند، تقویت کند. به جای ارتباط با معلم یا ادغام در کلاس، آنها روی این واقعیت متمرکز شدهاند که نمیخواهند شما آنها را ترک کنید.
زیاد صحبت نکنید.
ممکن است سعی کنید به فرزندتان اطمینان دهید که مدرسهی جدید،از همه لحاظ مدرسهی خوب خواهد بود. اما در گفتوگو زیادهروی نکنید. راگی میگوید: «والدین ممکن است بیش از حد در مورد یک موضوع و یا یک موقعیت صحبت کنند و بگویند که همهچیز خوب پیش میرود، جای نگرانی نیست. یا ممکن است با جزئیات بیشتر از آنچه کودک درخواست میکند، دربارهی موضوعی صحبت کنند. این رفتار به کودک هشدار میدهد که «اوه، چیزی در مورد این موضوع یا موقعیت متفاوته. مامان کمی نگران به نظر میرسه. مامان داره من رو آماده میکنه شاید این همون چیزیه که من باید محتاط باشم یا نگرانش باشم.»
به هر حال ممکن است دامنهی توجه شما به اندازه کافی طولانی نباشد که بتواند یک مکالمهی گسترده را ادامهدار کند. بنابراین به هر پرسشی که دارد پاسخ دهید، اما پاسخهایتان را صادقانه و متناسب با سن خودش پیش ببرید.
روتینها و ریتم زندگی کودک را ایمن و آرامشبخش نگه دارید.
راگی میگوید یکی دیگر از چیزهایی که در انتقال کودک به مهدکودک کمک میکند، حفظ روتین و ریتم صبحگاهی است،
بسیار خب! روتینها؛ آنها صبحانهی مورد علاقهی خود را میخورند. از آنها انتظار میرود که صبحها درگیر کارهایی باشند که معمولاً انجام میدهند، فقط در یک محیط بسیار آرام در پیادهروی یا رانندگی به سمت مدرسه، دربارهی موضوعات لذتبخش و سرگرمکننده گپ بزنند. مثلاً در مورد یک برنامهی تلویزیونی مورد علاقهاش و یا کارهای روز بعد. او میگوید، وقتی والدین مدلسازی میکنند که در کدام موقعیت راحت هستند، کودکان اغلب از آن پیروی میکنند.
بگذارید آنها استراتژیهایی را ارائه دهند.
یادگیری نحوهی مدیریت احساسات ترسناک در درازمدت مزایای بزرگی برای فرزند شما خواهد داشت.
راگی میگوید: وسوسهانگیز است که وقتی فرزندتان اضطراب یا نگرانی خود را ابراز میکند شما وارد عمل شوید، اما به جای اینکه به او بگویید همه چیز درست میشود یا نیازی به نگرانی نیست، از فرزندتان بپرسید که چه کاری میتوانید برایش انجام دهید. به توانایی فرزندتان برای مدیریت موقعیتهایی که در راه است باور داشته باشید. او میگوید که با یادگیری خودآرامسازی، فرزند شما میآموزد که میتواند احساسات منفی خود را مدیریت کند. «اگر والدین همیشه وارد عمل شوند تا بر مسألهای مسلط شوند و بیش از آنچه لازم است حمایت کنند و به کودک اجازه ندهند که مجبور شود کمی با ناراحتی بنشیند و آن را مدیریت کند، مدیریت احساستش را یاد نمیگیرد.
کودکان با یادگیری مهارتهایی نیاز دارند که بتوانند توسط آنها در رسیدگی به مسائل خود، احساس استقلال و شایستگی بیشتری داشته باشند.
قدمهای کوچک بردارید.
راگی میگوید: وقتی کودک ترس قابل توجهی دارد که بر عملکرد او یا خانواده تأثیر میگذارد (سلامدادن، زمان خواب)، والدین باید با همدلی و اعتباربخشیدن به احساسات کودک، حد و مرزها را متعادل کنند تا امکان اجتناب را فراهم نکنند. یک متخصص خبره در کنار شما میتواند کمک بزرگی برایتان باشد تا کودکتان مراحل تدریجی ایجاد اعتمادبهنفس در مواجهه با اضطراب را طی کند.
برای مثال، ممکن است تصمیم بگیرید که اجازه ندهید فرزندتان در رختخواب با شما بخوابد، زیرا انجام این کار ترس و وابستگی او را به شما تقویت میکند. اما اگر او در حال تقلا است، لازم است به او کمک کنید تا به هدف نهایی یعنی تنها خوابیدن برسد. برخی از والدینی که طی چند سال کنار فرزند خود خوابیدهاند، فرآیندی را پیش میگیرند که در آن ابتدا شروع به نشستن روی صندلی کنار فرزندشان میکنند و سپس صندلی را به در نزدیک میکنند.
میتوانید با فواصل زمانی شروع کنید؛ وقتی شما در حال مسواکزدن هستید و کودک برای تنها چند دقیقه در رختخواب خود به طور مستقل دراز میکشد، این عمل او را توصیف کنید تا تشویق شود.
یک جمعبندی پس از بازی انجام دهید.
کمی بررسی و توصیف پس از رفتار موفقیتآمیز با چیزی که آنها را میترساند، میتواند به کودکان کمک کند تا با قدرت برای مدیریت ترسهای خود گام بردارند.
راگی میگوید موضوع را ساده نگه دارید. چند پرسش مانند: «یادته اول صبح چقدر میترسیدی؟! یا به من گفتی: «روز خوبی نخواهم داشت.» یا «نمیتونم این کار رو انجام دهم». اما تو برگشتی و به نظر میرسه که روز خوبی رو سپری کردهای. نظرت چیه؟» یا «فکر میکنی بهتر از چیزی که فکر میکردی پیش رفتی؟» این به کودک شما کمک میکند تا تشخیص دهد که وقتی احساس ترس میکند، به این معنی نیست که اتفاقات بدی رخ خواهد داد و اتفاقاً میتواند ترسش را مدیریت کند.
تشویقکردنها را در نظر داشته باشید.
برخی از دیدگاههای پاداشدادن را منفی میدانند و در مورد استفادهنکردن از سیستم پاداشها صحبت میکنند و عقیده دارند که پاداشدادن مانند رشوهدادن یا از بینبردن انگیزهی درونی کودکان است.
راگی میگوید: «واقعاً شواهدی وجود ندارد که نشان دهد سیستمهای پاداش کودک را خراب میکنند یا انگیزه را از بین میبرند. او میگوید وقتی انگیزهی درونی کودک برای چیزی بالا است، بهصورت طبیعی آنرا انجام میدهد، وقتی کودک شما مجبور است کاری را انجام دهد که برای او ترسناک یا سخت است، داشتن کمی انگیزهی بیرونی میتواند تفاوت بزرگی ایجاد کند و همه چیز را در جهت مثبت حرکت دهد. به شرط آنکه مراقب شرطینشدن کودک باشید .«یک چیز ساده، حتی برچسبها یا ابزاری که نقش امتیاز یا جایزه داشته باشند، واقعاً میتواند به آنها کمک کند تا کارهایی را انجام دهند که در غیر این صورت ممکن است در مقابل آن مقاومت کنند. و بدیهی است که این منجر به تسلط و احساس خوب نسبت به خودش میشود و سپس میتوانید سیستم پاداش را به مرور زمان از بین ببرید.
بدون دیدگاه